به قلبم سوره کوثر نوشتند
دلم را بنده قنبر نوشتند
به کوی عاشقی، در لوح سینه
صد و ده مرتبه حیدر نوشتند
--------------------------------
از یاد علی مدد گرفتیم
آن چیز که میشود گرفتیم
در بوته ی آزمایش حق
از نمره ی بیست، صد گرفتیم
-------------------------------
نگاهت مىكند آتش فشانى
مرا سوى هلاكت مىكشانى.
ولى پروانه كى از شعلهى شمع
شكايت كرده به آتشنشانى؟
------------------------------
جوال سيم و زر مىخواهم امشب
كليد قفل و در مىخواهم امشب
دلم تنگه براى كوه و صحرا
خدايا بال و پر مىخواهم امشب
--------------------------------
ای عشق به درد تو سری میباید ..... صید تو زمن قویتری میباید
من مرغ به یک شعله کبابم، مگذار ...... این آتش را سمندری میباید
صبوری می کنم تا مه برآید
صبوری می کنم تا شب سرآید
صبوری می کنم تا زندگانی
مرا بگذارد و مرگ از در آید
------------------
دریغا شعر در من مرده امروز
نمی جوشد دگر آن حس مرموز
کلامم سرد و یخ بسته ست هرچند
دلی دارم پر از تاب و تب و سوز
--------------------
به پتکي گفت سندان کاي ستمگر
چرا ميکوبيم اخگر به پيکر
بگفتا هر که وي را جنبشي نيست
بکوبندش چنين همواره بر سر
-------------------
هر که خورد از جام عشقت قطره اي
تا قيامت مست و حيران خوشتر است
تا تو پيدا آمدي پنهان شدم
زآن که با معشوق پنهان خوشتر است
------------------------
تو کمان کشيده و در کمين
که زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين
که خدا نکرده خطا کني
------------------
جان اگر بايد به کويت نقد جان خواهيم کرد
سر اگر بايد به راهت ترک سر خواهيم کرد
تا که ننشيند به دامانت غبار از خاک ما
روي گيتي را زآب ديده تر خواهيم کرد
برخیز و بیا بُتا مشکل ما ----------------------حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم---------------------زان پیش که کوزه کنند از گل ما
-----------------------------------
من همیشه دلم می خواست چراغونی، به جز اشکم نیومدبه مهمونی
دل سراپرده ی غم های زمونه است، پرستوی تنم بی آشیونه است
---------------------
بلوغ آبی اندیشه بودی
به نازک طبعی یک ریشه بودی
نمی داند کسی در هیئت سنگ
خیال نازک یک شیشه بودی
--------------------------
آنگه كه به احساس به من خنديدي
ميناي رخت را افسوس كه دزديدي
آن دم كه توعشقم را در چشم نمي ديدي
اي گل چه مطلب به چه انديشيدي؟
------------------------
آن دم كه به احساس كمي خنديدم
گلگون شدم و رخ را ناچار بدزديدم
من جز تو به اغيار نيانديشيدم
من برق نگاهت از دور مي ديدم
-----------------------------
اما دل من اي دوست از دور شد بي تاب
با اين دل خو كرده به شور و شرر تو
---------------------------
باز از پی مشک نفس غالیه بویت
آشفته به سر می دوم ای دوست بکویت
یارا بنمای آن رخ زیبات که مارا
دل واله وسرگشته و شیداست به رویت
------------------------------------
پروانه صفت دور رخ شمع تو گرديم ....... در رخنه بر آن قلب تو بي فن و شگرديم
سوزيم به يك شعله ات هر روز دوصد بار ....... اما پي خورشيد دگر هيچ نگرديم
-----------------------------------
غم یاد تــو درجانــــــم نشسته ......... بلــــــــور بغضهـــــایم را شکسته
دوبــاره دست پرمهــــــــر خیالت ......... دلــــــم را بر ضریح عشـــق بسته
--------------------------
دیدی غرلی سرود عاشق شده بود
انـگار خودش نبود عاشق شده بود
در شهر نــــــــــگاه پای دارش بردی
آدم که نکشته بود عاشق شده بود
--------------------------
از کلام دلنشینت مست و شیدا میشوم
به غم نزديكم و دورم ز راحت
نديدم جز جفايت استراحت
بلي زخم دل من به نگردد
چرا كه مانده پيكان در جراحت
--------------------
الا اي سرو قدت نخله طور
ز روي اتشينت دهر پر نور
بسوزد هر كه شد نزديك اتش
بسوزم گر از اين اتش شوم دور
------------------
به سراغ من اگر مي اييد
نرم و اهسته قدم بر داريد
تا مبادا كه ترك بردارد
چيني نازك تنهايي من
----------------
نمودي وصل را هجران و رفتي
فكندي اتشم بر جان و رفتي
به ان هم اكتفا ناكردي اي دوست
زدي بر اتشم دامان و رفتي
-------------------
عزيزاني كه اندر مرغزاريد
ز ياران گذشته ياد اريد
سوي نرگس رويد اهسته ترسم
كه پا بر چشم دلداري گذاريد
-----------------------
پي بيداريت با حيله و فن
نمودم ناله و افغان و شيون
ندانستم كه تو مانند طفلان
روي در خواب از ناليدن من
با درد تو تا قرار كار است مرا
كارم به نواست كاين قرار است مرا
با عشق تو گر بر سر دار ارندم
ان عهد هنوز پايدار است مرا
-----------------------
يار در پرده و ما پرده بر انداخته ايم
از ازل او به چنان ما به چنين ساخته ايم
گر كمان ميكشد اينك به كمين امده ايم
ور كه شمشير زند ما سپر انداخته ايم
-------------------
اي دوست به رغم كين دشمن
يكدم تو به مهر باش با من
هر چند كه استين فشاني
من دست ندارمت ز دامن
-------------------
بريز باده گلرنگ ساقي اندر جام
كه مي رسد ز صبا بوي گل به مشام
بيار ساقي اگر صاف نيستت دردي
كه صاف و درد نداند حريف درد اشام
-------------------
از سر زلف يار ميترسم
دل ندارم ز مار ميترسم
در وصال از فراق مينالم
با گل از جور خار ميترسم