در فراقش بارش خون از بصر خواهم نمود
-----------------------------
ديوانه دل يار که ياد دگری کرد
از چاله بيامد به چاهش نظری کرد
گفتند که زود آی دلبر نگران است
آمد بر ما ليک ولی رو دگری کرد
--------------------------
بيا ای گل ز بوستانم گذر کن
همه چشمم به کوی ما نظر کن
همه شب تا سحر نالم ز هجرت
بيا مه گل شبی با ما سفر کن
-----------------------
مکن مستم که هوشيار تو هستم
مکن خوابم که بيدار تو هستم
ميان خواب و بيداری جهانی است
مکن ترکم که غمخوار تو هستم
-----------------------------
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوشامد همه را درعهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
------------------------
برگیر شراب طرب انگیز و بیا
پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو
بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا
------------------------
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا درنگرد که بی تو چون خواهم خفت
-------------------------
با می به کنار جوی می باید بود
وز غصه کنار جوی می باید بود
این مدت عمر ما چو گل ده روزست
خندان لب و تازه روی می باید بود
--------------------
شبي گفتي به آغوش تو آيم
چه غريب ماندي اي دل , نه غمي نه غمگساري
نه به انتظار ياري , نه ز يار انتظاري
به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها
بنگر وفاي ياران که رها کنند ياري
-------------------
با قدمهاي زود خسته من
قله ها را چگونه بايد خواست؟
روزها را چگونه بايد رفت؟
مرزها را چگونه بايد کاست؟
------------------------
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام درون دشت شب خفته است
دريايم و نيست باکم از طوفان
دريا همه شب خوابش آشفته است
---------------------
چرخ بود جاي شرف خاک بود جاي تلف
باز رهم زين دو خطر چون بر سلطان برسم
عالم اين خاک و هوا گوهر کفرست و فنا
در دل کفر آمده ام تا که به ايمان برسم
--------------------
خوشا آنانکه الله یارشان بی
بحمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنانکه دایم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بی
-------------------
جدا از رویت ای ماه دل افروز
نه روز از شو شناسم نه شو از روز
وصالت گر مرا گردد میسر
همه روزم شود چون عید نوروز
--------------------
دلی نازک بسان شیشه دیرم
اگر آهی کشم اندیشه دیرم
سرشکم گر بود خونین عجب نیست
مو آن نخلم که در خون ریشه دیرم
اگر شیری اگر میری اگر مور
گذر باید کنی آخر لب گور
دلا رحمی بجان خویشتن کن
که مورانت نهند خوان و کنند سور
---------------------------
درخت غم بجانم کرده ریشه
بدرگاه خدا نالم همیشه
رفیقان قدر یکدیگر بدانید
اجل سنگست و آدم مثل شیشه
--------------------------
بیا تا دست ازین عالم بداریم
بیا تا پای دل از گل برآریم
بیا تا بردباری پیشه سازیم
بیا تا تخم نیکوئی بکاریم
---------------------
عزیزا کاسهی چشمم سرایت
میان هردو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی تو
نشنید خار مژگانم بپایت
--------------------
سر سرگشتهام سامان نداره
دل خون گشتهام درمان نداره
به کافر مذهبی دل بسته دیرم
که در هر مذهبی ایمان نداره
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
---------------------------------------
در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پيچيد
---------------------------------
يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
-------------------------------------------
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشاي نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ي ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا وگل و سنگ
همه دلداده به آواز شباهنگ
-----------------------------------
يادم آيد تو به من گفتي از اين عشق حذر كن
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب آيينه ي عشق گذران است
تو كه امروزنگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا گه دلت با دگران است
تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن...
---------------------------------------------
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم