حکایت و داستان امروز : پنجشنبه 07 آذر 1392
سفارش تبليغات در انجــمن قالب گراف ورود به تاپيک اطلاعيه هاي تابستانه قالب گراف
امور گرافيکي و کدنويسي وب خود را به جي جي ميزبان بسپاريد
نام کاربري : پسورد : فراموش

سلام
ببخشید چند روز نبودم
اینم داستان امروز
[align=-webkit-center]

پلیدی ها با ما می مانند و نیکی ها به ما باز می گردند
[align=-webkit-center] پسر به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند ...

مادرش دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد. هر روز به تعداد اعضای خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آن جا می گذشت نان را بر دارد . هر روز مردی گو‍ژ پشت از آن جا می گذشت و نان را بر می داشت و به جای آن که از او تشکر کند می گفت:

هر کار پلیدی که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می گردد !!!

این ماجرا هر روز ادامه داشت تا این که زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد و به خود گفت : او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد . نمی د انم منظورش چیست؟

یک روز که زن از گفته های مرد گو‍ژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود بنابر این نان او را زهر آلود کرد و آن را با دست های لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که می کنم ؟ .....

بلافاصله نان را برداشت و دور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت .

مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت.

آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد . وقتی که زن در را باز کرد، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباس هایی پاره پشت در ایستاده بود او گرسنه، تشنه و خسته بود، در حالی که به مادرش نگاه می کرد، گفت:

مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم. در چند فرسنگی این جا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش می رفتم . ناگهان رهگذری گو‍ژ پشت را دیدم که به سراغم آمد. او لقمه ای غذا خواستم و او یک نان به من داد و گفت : این تنها چیزی است که من هر روز می خورم امروز آن را به تو می دهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری .

وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگربه ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود، فرزندش نان زهر آلود را می خورد .

به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دریافت:

هر کار پلیدی که انجام می دهیم با ما می ماند و نیکی هایی که انجام می دهیم به خود ما باز می گردد.

امضاي کاربر :
دادا اگه عاشق بازی قلعه یا جنگهای صلیبی هستی اینجا هم سر بزن 100% ضرر نمیکنی


تشکر شده:

3 کاربر از pishro به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند: dead / warrior / red /

پاسخ ها

به به عالی

+ تشکر

امضاي کاربر :

خوشحال میشم سربزنید و ممنون از اینکه نظر خواهید داد :دی

اپ

امضاي کاربر :
دادا اگه عاشق بازی قلعه یا جنگهای صلیبی هستی اینجا هم سر بزن 100% ضرر نمیکنی


با سلام به تمام خوانندگان عزیز,

من سید احمد حسینی(مدیر اسکینک و شیراز وب هاست) زاده شده از یکی روستاهای شیراز هستم.

(نام واقعی من = چس احمق کله گوسفندی)

من به دلیل اینکه در کودکی زیاد مورد تجاوز و فهش به ناموسم قرار گرفتم,

الان در این سن عادت کرده ام به دیگران توهین و فحش به ناموسشون بدم.

خواستم این متن رو بنویسم و بگم که از دست من ناراحت نشوید زیرا مشکل بی ناموسی و احمق بودن در من طبیعی است.

-----------------------------

شماره تماس من:

0939-349-8040هرگونه فهشی بدهید حق دارید.

-----------------------------

++باتشکر از شما++


براي نمايش پاسخ جديد نيازي به رفرش صفحه نيست روي تازه سازي پاسخ ها کليک کنيد !