- صفحه اصلي قالب گراف
- انجمن
- آپلود سنتر
- تبليغات
- ورود
- عضويت
- خوراک
- نقشه
- تماس با ما
- ارسال پيام به مدير در انجمن ghalebgraph@gmail.com\09394943902
توضیح امیر جعفری درباره عکس جنجالی اش + عکس
امیر جعفری در صفحه فیسبوکش، درباره تصویر جنجالی خود و بابک زنجانی توضبحاتی داد. امیر جعفری: ارتباط من با آقای بابک زنجانیمربوط به شرایط امروز من و بابک نیست، ما دوست، بچه محل و همکلاسی قدیمی هستیم که…
امیر جعفری در صفحه شخصی اش در شبکه اجتماعی، درباره تصویر جنجالی خود و بابک زنجانی توضبحاتی داد.
این بازیگر مطرح سینما و تلویزیون نوشت:
سلام
دوستان در رابطه با عکس ذیل سوالاتی داشتند که لازم دانستم صادقانه توضیحاتی را جهت روشن شدن موضوع به شرح ذیل ارایه کنم:
۱)ارتباط من با آقای بابک زنجانی مربوط به شرایط امروز من و بابک
نیست,ما دوست,بچه محل و همکلاسی قدیمی هستیم که طی ۲۹ سال گذشته ارتباط
خانوادگی داشتیم و کنار هم بودیم.شاید دلیل پایداری دوستیمون طی این سالها
این بوده که تا امروز هیچ نوع مراوده مالی و کاری با هم نداشتیم و نداریم
چرا که فی نفسه نوع کاری که انجام میدیم متفاوت هست و هیچوقت نیازنبوده که
از موقعیت همدیگر استفاده ابزاری بکنیم.طی این سالها بابک رفیق صمیمی من
بوده و من بعد هم خواهد بود فارغ از شرایط امروزش,مثل خیلیهای دیگه که
باهاشون دست رفاقت دادم و همیشه و همه جا کنار هم بودیم.
۲)بنده در جایگاهی نیستم که مشاور هنری مجموعه ای باشم,اساتید پیشکسوتی
در عرصه هنر هستند که توانایی بسیاری در این زمینه دارند و از وجود
مبارکشون استفاده می شود.بابک از من به عنوان یک دوست در زمینه سرمایه
گذاری در عرصه سینما راهنمایی خواست و من هم برحسب وظیفه هر آنچه که می
دانستم را بدون هیچ چشمداشت مالی در اختیارش گذاشتم و تشویقش کردم که این
کار را انجام بدهد، چرا که به نظرم هر کسی که بخواهد کمکی به اقتصاد
ورشکسته و بیمار سینما بکند باید مورد حمایت و تشویق قرار بگیرد، خواه این
شخص بابک باشد یا هر کس دیگری.ضمنا دوستانی که نسبت به عملکرد بابک انتقاد
دارند، می توانند با مراجعه به صفحه بابک نظراتشونو مطرح کنند و جواب
بگیرند، بنده اینجابا جان ودل فقط پذیرای نظراتتون نسبت به خودم هستم و در
آخر, دلیل شرکتم در مراسم تولد و بازگشت به سینمای استاد عزیزم ناصر خان
ملک مطیعی هم چیزی جز ارادت و دلبستگی بنده نسبت به ایشان نبوده و نیست.
۳)خدمت دوستانی که من و خانواده ام را با توهین و افترا و…مورد لطف
خودشون قرار دادند,باید عرض کنم که,گذشته وحال زندگی من برای همه مردم روشن
و شفاف هست,زندگی من بعد از لطف خدا,حمایت شما عزیزان ودعای خیر مادرم
حاصل ودسترنج سالها زحمت خودم و همسرم هست.من رفیق معرفت و صداقت ومرام
آدمهام وهیچوقت رفیق اسم و رسم وپول و مقام کسی نبودم که اگر چنین
بودمانندبعضی از همکاران طی هشت سال گذشته من هم همنشین نزدیکان رییس جمهور
سابق می شدم و از امکانات مالی و کاری بسیاری بهره می بردم اما امیرجعفری
آدم کسی نبوده و نیست و نیازی هم به این حمایتهایی که به قیمت پشت کردن به
مردم تمام میشه, نداره…
اون اسکناسی که بتونه عزت و شرافت منو بخره,هنوز چاپ نشده.
امیر جعفری خودشو وامدار کسی نمیدونه جز مردمی که همیشه باهاشون صادق بوده و خواهد بود….
دوستدار همیشگی شما
امیر جعفری – ۹۲/۸/۷
منبع : نامه



-
ارسالي ها :
1490 -
عضويت:
11 /7 /1392 -
محل زندگي:
اردبیل -
تشکرها :
1645 -
تشکر شده:
4039 - تلگرام : یوخدی
- حالت من:
- مرورگر من :
- پنجشنبه 09 آبان 1392 - 22:33
بچه ها میدونید بابک زنجانی میلیارد چجوری میلیاردر شده ؟
هر کی بگه یه ماه بنرش تو وبم میزارم



-
ارسالي ها :
2211 -
عضويت:
10 /7 /1392 -
محل زندگي:
بهبهان -
تشکرها :
1477 -
تشکر شده:
2051 -
من در ياهو:
- حالت من:
- مرورگر من :
- پنجشنبه 09 آبان 1392 - 22:38
بابک زنجانی در گفتوگو با هفتهنامه «آسمان» روایت جالبی از روزهای
سربازی و کار برای رئیس کل بانک مرکزی بازگو کرده است. روزهایی که مقدمه
میلیاردر شدن او بود. این بخش از گفتوگوی زنجانی را بخوانید:
شما در جایی گفته بودید که در بانک مرکزی سربازی کردهاید و راننده رئیس
کل بانک مرکزی بودید. سرباز رئیس کل بانک مرکزی شدن کار سادهای نیست.
قبول دارید؟ لطفا صادقانه بگویید.
صادقانه میگویم زمانی که به سربازی رفتم در سپاه تقسیم شدم. من را به
اردکان یزد فرستادند. سه ماه اول آموزشیام آنجا بود. از آنجا به پادگان
ولیعصر تهران منتقل شدم. در بین سربازها، مرتبتر بودم و تمیزتر مینوشتم.
بنابراین من را به قرارگاه فرماندهی سپاه فرستادند. حدود 14-13 ماه آنجا
بودم. زمانی که در آن مجموعه بودم یادم هست آقای هاشمی رفسنجانی برای
بازدید به آنجا آمدند، گفتند تعدادی سرباز برای ریاست جمهوری، بانک مرکزی و
جاهای مختلف انتخاب کنید.
چون تکپسر بودم مرا به تهران منتقل کردند. وقتی به عنوان سرباز به بانک
مرکزی رفتم، گفتند شما باید به عنوان راننده، آقای نوربخش را جابهجا کنید.
ابتدا سرباز بانک مرکزی بودم و آقای دکتر نوربخش راننده دیگری داشتند. بعد
از او من راننده آقای نوربخش شدم. آخر خدمت سربازیام بود و حدود 5 ماه
مانده بود.
وقتی مرا به دفتر آقای دکتر نوربخش فرستادند من در آنجا کار ثبت نامهها را
انجام میدادم. نامهای میآمد ثبت میکردم و در کارتابل میگذاشتم و مرتب
میکردم، بعد رانندگی هم میکردم، جایی اگر می رفتند میبردمشان تا اینکه
خدمت سربازیام تمام شد.
زمانی که خدمت سربازیام تمام شد آقای نوربخش گفتند میخواهی چکارکنی؟ اگر
بخواهی میتوانی این جا بمانی. من گفتم نمیمانم. کارتهایشان را دارم. آن
موقع هر کسی را نمیگذاشتند به آن زیرزمین برود چون آنجا بورس شده بود و
نمیگذاشتند دلالها آنجا بروند. باید مغازهدار بودی یا کارت داشتی. من
هنوز کارت آن موقع را دارم.
وقتی خدمت سربازیام تمام شد، آقای نوربخش 5-4 جا را انتخاب کرده بود و
برای کنترل بازار به آنها دلار میداد تا در بازار پخش کنند. آن وقتها
دلار رسمی 300 تومان بود و بیرون قیمت دلار در حال رشد بود و همه میگفتند
ارزش یک دلار میخواهد معادل یک هزار تومانی شود. خاطرم هست مردم میرفتند
شب تا صبح در صف بانکها میخوابیدند تا دلار بگیرند و در بازار آزاد
بفروشند. به خاطر اینکه قیمت دلار بالا نرود، آقای نوربخش به من گفت شما هم
بیا در این مجموعههایی که دارند کار میکنند (دلار تزریق میکنند) و 4 یا
5 نفر بودند، کار کن. به من اعتماد پیدا کرده بود.
اولین ارزی که از بانک مرکزی برای توزیع در بازار گرفتید تا قیمت دلار کنترل شود چقدر بود؟
17 میلیون دلار. اولین کارمزدی هم که گرفتم 17 میلیون تومان بود. با آن پول هم یک دفتر در میرداماد خریدم.
چند وقت یک بار از بانک مرکزی دلار میگرفتید؟
هر روز میگرفتم. دلارها را در بانک مرکزی میگرفتم و در بازار میفروختم و پول ریالیاش را به بانک واریز میکردم.
اینکه دلارها را با این کارمزد به شما میدادند خوش یک رانت نبود؟ چرا
به بقیه دلار نمیدادند؟ روزی 17 میلیون تومان کارمزد رقم کوچکی نبود.
نمیدانم. وقتی خدا بخواهد کاری برای کسی انجام شود میشود. آقای دکتر
نوربخش که انسان رانتی نبودند. اگر ایشان میخواست رانتی بدهد به کسی رانت
میداد که منافعی برایش داشته باشد.
بعد از فوت مرحوم نوربخش چه کار کردید؟
آن موقع بررسی کرده بودم متوجه شده بودم که در بین کسانی که پولهای زیادی
میآورند «سالامبور» فروشها (کسانی که پوست گوسفند میفروشند)، ارزهای
زیادی به داخل کشور میآورند.
مثلا چه ارقامی؟
از 10 میلیون دلار گرفته تا 30 میلیون دلار. آنها پوست گوسفند را جمع
میکردند و به خارج از کشور میبردند، در ترکیه و ایتالیا میفروختند و
پولش را به داخل کشور میآوردند. آن زمان با یکی از این سالامبور فروشها
آشنا شدم. گفتم این کار چطور است؟ گفت چرا شما کار ارزی میکنید؟ بیا در
کار سالامبور، کار خوبی است.
از چند نفر دیگر که آن پولها را برای توزیع میگرفتند سه نفرشان تا مدتها
در زندان بودند چون ما اول باید ارز به حساب میریختیم تا آنها تومانش را
به ما میدادند. آن سه نفر ارز را به حساب کسی ریخته بودند که پولشان را
نداده بود. مثلا شخصی به نام ... (نامش را میبرد) که زمانی در کیش هم هتل
داشت. پول سنگینی (ارز) به حساب شخصی ریخته بود. آن نفر هم ارز را برداشته
بود و رفته بود. حالا تا برود شکایت کند و پول را بگیرد خودش را به زندان
برده بودند. یا بعضی از آنها میآمدند و دفترچه باز میکردند تا سود
بانکیاش را بگیرند و به صورت هفتگی با بانک مرکزی تسویه میکردند. من یادم
هست آن وقتها با این آقایان صحبت میکردم که این کارشان حلال نیست چون
پول خود بانک را در بانک میگذاشتند و بهره میگرفتند.
حالا برگردیم به همان دوره «سالامبور» فروشی شما ...
من در آن موقع پوست گوسفندها را میخریدم و میدادم دباغی میکردند. بعد تبدیل به طبقهبندیهای مختلف میشد و آنها را صادر میکردم.
چقدر پوست گوسفند توانستید جمع کنید؟
آن زمان حدود 5 هزار پوست جمع کردم. هر پوست حدود 500 تا 600 تومان قیمت داشت. دلار هم به 900 تومان رسیده بود.
پوست ها را به کجا میفروختید؟
به ترکیه اما حتی خریدارها را نمیشناختم. خیلی ریسکی کار میکردم. فقط
شنیده بودم در ترکیه کسی هست که «سالامبور»های ایرانی را میخرد. چون
میدیدم همه سالامبورهایشان را برای او میفرستند فکر کردم خوب است من هم
سالامبورهایم را برای او بفرستم. یک روز به ایشان تلفن زدم و گفتم از ایران
زنگ میزنم و میخواهم سالامبورهایم را به شما بفروشم. ایشان اول گفت که
سالامبورهایم را نمیخرد اما آنقدر پافشاری کردم تا بالاخره پذیرفت تا از
من هم بار بردارد.
از فروش سالامبورها چقدر سود کردید؟
در اولین کانتینری که به ترکیه فرستادم هر سالامبور برایم نیمدلار (حدود
500 تومان) تمام شده بود و در آنجا 19 تا 20 دلار فروخته شد. پولم یکدفعه
چندین برابر شد. کارم را با 5 هزار پوست شروع کردم. وقتی دیدم کار قشنگ و
خوبی است، در نزدیکی ورامین کارخانهای را اجاره کردم. از این طرف و آن طرف
کشور پوست میخریدم و پس از دباغی صادر میکردم. این کار سودهای زیادی
برایم درست میکرد.
هنوز از طرف کسی یا جایی پشتیبانی نمیشدید؟ سفارش و توصیهای نداشتید؟
پوست خریدن که دیگر سفارش و توصیه نمیخواهد. کارم تا سال 1996 خیلی خوب پیش میرفت اما بعد از آن ورشکست شدم و به زندان افتادم.
بنرم رو بدم
![]() تشکر شده: |
2 کاربر از mohammad به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند:
|



-
ارسالي ها :
1490 -
عضويت:
11 /7 /1392 -
محل زندگي:
اردبیل -
تشکرها :
1645 -
تشکر شده:
4039 - تلگرام : یوخدی
- حالت من:
- مرورگر من :
- پنجشنبه 09 آبان 1392 - 22:41
دادا این قبول نیستا ....رفتی از نت برداشتی
![]() تشکر شده: |
1 کاربر از savalan به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند:
|



-
ارسالي ها :
1527 -
عضويت:
10 /7 /1392 -
محل زندگي:
همین دور و ورا -
سن:
18 -
تشکرها :
1647 -
تشکر شده:
670 -
من در ياهو:
- تلگرام : لاین خخ :|
- حالت من:
- سیم کارت من :
- مرورگر من :
- پنجشنبه 09 آبان 1392 - 23:39
خخخخخخخخخ
ایول
![]() تشکر شده: |
1 کاربر از warrior به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند:
|



-
ارسالي ها :
2211 -
عضويت:
10 /7 /1392 -
محل زندگي:
بهبهان -
تشکرها :
1477 -
تشکر شده:
2051 -
من در ياهو:
- حالت من:
- مرورگر من :
- جمعه 10 آبان 1392 - 00:18
نقل قول از savalanدیگه تو سوال کردی منم رفتم تحقیق کردمدادا این قبول نیستا ....رفتی از نت برداشتی




-
ارسالي ها :
1166 -
عضويت:
10 /7 /1392 -
سن:
18 -
تشکرها :
344 -
تشکر شده:
607 -
من در ياهو:
- حالت من:
- سیم کارت من :
- مرورگر من :
- جمعه 10 آبان 1392 - 00:48
داداش بنرشو بزار از خودش ک نمیتونست دلیل بیاره



-
ارسالي ها :
388 -
عضويت:
10 /7 /1392 -
تشکرها :
186 -
تشکر شده:
172 - جمعه 10 آبان 1392 - 00:50



-
ارسالي ها :
859 -
عضويت:
12 /7 /1392 -
محل زندگي:
LoverOnly -
سن:
16 -
تشکرها :
778 -
تشکر شده:
597 -
من در ياهو:
- تلگرام : یادم نیست !
- حالت من:
- سیم کارت من :
- جمعه 10 آبان 1392 - 01:18
محمد دمت کولر ابی تو ابی خخخخخخخخخخخ



-
ارسالي ها :
2555 -
عضويت:
4 /7 /1398 -
تشکر شده:
2 - جمعه 05 مهر 1398 - 04:37

با سلام به تمام خوانندگان عزیز,
من سید احمد حسینی(مدیر اسکینک و شیراز وب هاست) زاده شده از یکی روستاهای شیراز هستم.
(نام واقعی من = چس احمق کله گوسفندی)
من به دلیل اینکه در کودکی زیاد مورد تجاوز و فهش به ناموسم قرار گرفتم,
الان در این سن عادت کرده ام به دیگران توهین و فحش به ناموسشون بدم.
خواستم این متن رو بنویسم و بگم که از دست من ناراحت نشوید زیرا مشکل بی ناموسی و احمق بودن در من طبیعی است.
-----------------------------
شماره تماس من:
0939-349-8040هرگونه فهشی بدهید حق دارید.
-----------------------------
++باتشکر از شما++